دو خلبان نابینا که هر دو عینکهای تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت میکرد. زمانی که خلبانها وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.
ادامه مطلب ...
می خواهم بگویم ! ازتوبگویم از من و از قصه تکراری گلایه هامان !
گرچه می دانم ؛ " از تو نوشتن قدغن گلایه کردن قدغن ! عطرخوش زن
قدغن ! تو قدغن ! من قدغن!" اما باز می گویم و باز گلایه می کنم!
ازتو ! از من ! ازما ! ازما که رخت مان تاول و جنسمان جنس شب است.
"ازما که اهل طاعونی این قبیله مشرقی ایم."
ما زنان و دختران بلوچ همواره گفته ایم ، ازخود و از حقوق از دست رفته مان.
اما به راستی کدامین حقوق ؟چه جای اعتراض که هنوز حق خویش را نیافته ایم
ما که همیشه حق مان را گدایی کرده ایم و هرگز بیش از آنچه به ما داده اند نگرفته ایم
بی آنکه بدانیم هرگز به گدا چیز با ارزشی نخواهند داد. ما که در برابر هرشری سکوت
اختیار کرده ایم و هم رنگ جماعت شده ایم.باز غافل از آن که در برابر هرشری که
سلام به دوستان عزیز سلام به خوانندگان سر زمین من کجاست . با وبلاگ جدید در سال جدید در خدمت شما عزیزان هستم امید است سالی نیکو پیش رو داشته باشیم .
زهره بلوچ