می خواهم بگویم ! ازتوبگویم از من و از قصه تکراری گلایه هامان !
گرچه می دانم ؛ " از تو نوشتن قدغن گلایه کردن قدغن ! عطرخوش زن
قدغن ! تو قدغن ! من قدغن!" اما باز می گویم و باز گلایه می کنم!
ازتو ! از من ! ازما ! ازما که رخت مان تاول و جنسمان جنس شب است.
"ازما که اهل طاعونی این قبیله مشرقی ایم."
ما زنان و دختران بلوچ همواره گفته ایم ، ازخود و از حقوق از دست رفته مان.
اما به راستی کدامین حقوق ؟چه جای اعتراض که هنوز حق خویش را نیافته ایم
ما که همیشه حق مان را گدایی کرده ایم و هرگز بیش از آنچه به ما داده اند نگرفته ایم
بی آنکه بدانیم هرگز به گدا چیز با ارزشی نخواهند داد. ما که در برابر هرشری سکوت
اختیار کرده ایم و هم رنگ جماعت شده ایم.باز غافل از آن که در برابر هرشری که